معنی قیچی مطبوعات
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مطبوعات. [م َ](ع اِ) نوشتجات چاپی.(ناظم الاطباء). ج ِ مطبوع. به معنی طبع شده. چاپ شده. کتاب ها و مجله ها و روزنامه های چاپ شده.
قیچی
قیچی. [ق َ / ق ِ] (ترکی، اِ) قیچا. آلتی که بوسیله ٔ آن پارچه، کاغذ و اشیای دیگر را برند. (فرهنگ فارسی معین). مقراض. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقص. کازود. دوکارد:
حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت
که بوده ابره ٔ هزلش همیشه آسترم
اگرچه در فن هزل از عبید افزون بود
ولی ز هر دو به ادراک من زیاده ترم.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چیند) پنداشته اند، ولی این کلمه ترکی - مغولی است. (فرهنگ فارسی معین).
- دم قیچی، خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا میکند و آنها قابل استفاده نیستند. (فرهنگ فارسی معین).
قیچی کردن
قیچی کردن. [ق َ / ق ِک َ دَ] (مص مرکب) قیچی زدن. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ عمید
وسیلهای با دو تیغۀ دستهدار برای بریدن کاغذ، پارچه، و مانند آن،
* قیچی زدن (کردن): (مصدر متعدی) چیزی را با قیچی برش دادن،
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: مطبوعه) تافت ها انگیزه ی گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن (اسم) جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات.
مترادف و متضاد زبان فارسی
جراید، روزنامهها، مجلات، نوشتههای چاپی
فارسی به عربی
ادب، صحافه
فرهنگ فارسی آزاد
مَطبُوعات، کتب و آثار طبع شده، در فارسی به روزنامه ها و مجلات نیز به طور خاص اطلاق می گردد،
فرهنگ واژههای فارسی سره
برشگر
معادل ابجد
651